۱۳۸۹ آبان ۱۸, سه‌شنبه

زنم بر سینه و بر سر

گاهی حجم هیجان و خوشی آدمی‌زاد به مقداری می‌رسد که دست و پای آدم به چنان حرکاتی می‌افتد که حیران باید فکر کنی با این دست و پای از هیجان رقصنده چه کنی.
من چه می‌کنم؟ از خوشی و لذت زایدالوصف به سر و صورت‌م می‌زنم تا شاید بتوانم این حجم عظیم خوشی را در سلول‌های تن‌م جا بدهم.
این است حال این روزهای من؛ که دخترک دارد تلاش پایان‌ناپذیر و به طرز باورنکردنی شیرین و صادقانه‌ای برای حرف‌زدن می‌کند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر