دخترک دیشب حدود یک ربع به ده خوابید. من هم ده و نیم روی مبل دراز کشیدم و چشمهام را بستم، یک کم از خستگیم دربرود تا بتوانم تا دوازده شب که مرد میرسد خانه بیدار بمانم... با صدای مادرم که میگوید دخترک شیر میخواهد از خواب بیدار میشوم.
ساعت پنج صبح است!
بیش از هفت ساعت است دخترک یککله خوابیده است و من هم یک خواب بههم پیوسته هفت ساعته کردهم؛ جنس نایاب برای یک تازهمادر.
به این دخترک دوماهه که آرام است و به من فقط آرامش و لذتی مدهوشکننده میدهد مفتخرم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر