تازگیها زدهم تو خط کتابهای آشپزی و دارم عشق میکنم با چیزایی که درست میکنم. سعی هم میکنم که به سمت رژیم vegan بروم. یعنی سه ماهی گوشت و مرغ و هیچ محصول لبنی نخوردم؛ اما بعد که هی بچهها مریض شدند و بیخوابی و خستگی داشت منو میکشت، دیگر نتوانستم خیلی رعایت کنم و الان یک وعده غذا درست میکنم، خودم گوشت و مرغش را نمیخورم. لبنیات را هم به خاطر حساسیت پسر کوچولو کاملا قطع کردهم. (خب گاهی از پنیر نمیتوانم بگذرم والبته بهندرت هم ماست)
امتحان کردن چیزهای جدید هم که از بیماریهای قدیم من است؛ این دفعه نوبت یک جور کدو حلوایی بود butternut squash . آخرین باری که کدو حلوایی خوردم فکر کنم هشت ساله بودم و زمستان بود و خانه مادربزرگم زیر کرسی خوردیم که احتمالا از مزهش خوشم نیامده (البته احتمال بیشتر این است که مامانم خوشش نیامده) که دیگر هیچوقت توی خانهمان پخته نشده است.
خلاصه این چیزی که درست کردم دستورش را از این کتاب برداشتم.
این کدوها را از وسط دو نصف کردم. تخمههاش را درآوردم و با چاقو خطهای لوزیشکل روش زدم که توش هم خوب بپزد.
سیر ریزشده (هنوز سیرنابودکن ندارم) با روغن زیتون بهش زدم و بهنحوبخشندهای نمک و فلفل سیاه. این بخشندگی (generously) چهقده خوب درمیاد توی کانتکست نمک و فلفل پاشیدن! بعد فر را 400 درجه گرم کردم و یک ساعت گذاشتم تو فر.
توی دستور غذا این بود که لوبیای سفید کنسروشده بریزیم. خب من دیدم حالا که یک ساعت طول میکشد این یکی درست بشود، میشود چند رنگ لوبیا ریخت تو قابلمه خودش برای خودش توی این یک ساعت بپزد. لوبیای سفید و سیاه و قرمز را با هم قاطی کردم و گذاشتم سرگاز. نمک و فلفل زدم. توی دستور غذا این بود که باید دانه خردل هم میزدم. خب من برای اولین بار دانه خردل امتحان کردم و نصفش که از ماهیتابه وقتی روغن داغ شد، شوت شد بیرون و بقیهش هم از بس در حال تعجب و هیجان بودم، توی روغن سوخت.
خلاصه دوباره روغن ریختم و یک کم تره فرنگی تو روغن و چند دقیقهای تفت دادم. نمک و فلفل زدم و پودر کاری به شکلی بخشنده (غذای هندی توی خانه ما طرفداران متعصبی دارد). بعد لوبیاهای پختهشده را قاطی کردم و تفت دادم، مثلا شاید سه دقیقه. زیر ماهیتابه را خاموش کردم. بعد یک مشت اسفناج توش خرد کردم.
کدوها را هم از فر بیرون آوردم. بعد که کمی خنک شد، برگرداندم و توی ظرف چیدم. مخلوط ترهفرنگی و لوبیاها و اسفناج را ریختم توی کاسه خالی کدوها و کنارش هم خامه ترش (sour cream) که البته فکر کنم اگر ماست موسیر داشتم حتما در بهشت دیگری روی کدوهای پختهم باز میشد.
خوشمزه بود.
امتحان کردن چیزهای جدید هم که از بیماریهای قدیم من است؛ این دفعه نوبت یک جور کدو حلوایی بود butternut squash . آخرین باری که کدو حلوایی خوردم فکر کنم هشت ساله بودم و زمستان بود و خانه مادربزرگم زیر کرسی خوردیم که احتمالا از مزهش خوشم نیامده (البته احتمال بیشتر این است که مامانم خوشش نیامده) که دیگر هیچوقت توی خانهمان پخته نشده است.
خلاصه این چیزی که درست کردم دستورش را از این کتاب برداشتم.
این کدوها را از وسط دو نصف کردم. تخمههاش را درآوردم و با چاقو خطهای لوزیشکل روش زدم که توش هم خوب بپزد.
سیر ریزشده (هنوز سیرنابودکن ندارم) با روغن زیتون بهش زدم و بهنحوبخشندهای نمک و فلفل سیاه. این بخشندگی (generously) چهقده خوب درمیاد توی کانتکست نمک و فلفل پاشیدن! بعد فر را 400 درجه گرم کردم و یک ساعت گذاشتم تو فر.
توی دستور غذا این بود که لوبیای سفید کنسروشده بریزیم. خب من دیدم حالا که یک ساعت طول میکشد این یکی درست بشود، میشود چند رنگ لوبیا ریخت تو قابلمه خودش برای خودش توی این یک ساعت بپزد. لوبیای سفید و سیاه و قرمز را با هم قاطی کردم و گذاشتم سرگاز. نمک و فلفل زدم. توی دستور غذا این بود که باید دانه خردل هم میزدم. خب من برای اولین بار دانه خردل امتحان کردم و نصفش که از ماهیتابه وقتی روغن داغ شد، شوت شد بیرون و بقیهش هم از بس در حال تعجب و هیجان بودم، توی روغن سوخت.
خلاصه دوباره روغن ریختم و یک کم تره فرنگی تو روغن و چند دقیقهای تفت دادم. نمک و فلفل زدم و پودر کاری به شکلی بخشنده (غذای هندی توی خانه ما طرفداران متعصبی دارد). بعد لوبیاهای پختهشده را قاطی کردم و تفت دادم، مثلا شاید سه دقیقه. زیر ماهیتابه را خاموش کردم. بعد یک مشت اسفناج توش خرد کردم.
کدوها را هم از فر بیرون آوردم. بعد که کمی خنک شد، برگرداندم و توی ظرف چیدم. مخلوط ترهفرنگی و لوبیاها و اسفناج را ریختم توی کاسه خالی کدوها و کنارش هم خامه ترش (sour cream) که البته فکر کنم اگر ماست موسیر داشتم حتما در بهشت دیگری روی کدوهای پختهم باز میشد.
خوشمزه بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر