دخترک منو گاهی به اسم صدا میکند. به اسم صدا میکند و صداش خیلی صمیمی است. صداش خیلی صمیمی است و انگار هزار سال است که منو میشناسد.
هر بار اینطوری صدام میکند، توی دلم رگبار غنچه میشود، اما نمیخواهم این براش عادت بشود. میخواهم که فاصلهم باهاش حفظ باشد. میخواهم مامانش باشم و این حس دوگانه، احساسات عجیب و متناقضی درست میکند.
منو به اسم صدا میکند و انگار هیچکس اندازه او منو نشناخته است، از بس که صداکردنش از اعماق دور آشنایی میآید، از بس که این صدا کردن براش طبیعی است...
+
الان دارد با لگوهاش بازی میکند. یک برج بزرگ ساخته است و میگوید: مامانجون این خونهی توئه...
دیشب تا صبح تب داشت و من محکم بغلش کرده بودم و پاهاش را با حوله خیس پوشانده بودم تا بالاخره راضی شده بود داروی تببر بخورد. صبح پا شده، آمده منو بغل کرده و میگوید: مامان من تو را ناراحت کردم. چیرا؟ چیرا من تو رو ناراحت کردم؟ منو بوس میکند و میگوید: آخه چیرا من تو رو ناراحت کردم؟
هر بار اینطوری صدام میکند، توی دلم رگبار غنچه میشود، اما نمیخواهم این براش عادت بشود. میخواهم که فاصلهم باهاش حفظ باشد. میخواهم مامانش باشم و این حس دوگانه، احساسات عجیب و متناقضی درست میکند.
منو به اسم صدا میکند و انگار هیچکس اندازه او منو نشناخته است، از بس که صداکردنش از اعماق دور آشنایی میآید، از بس که این صدا کردن براش طبیعی است...
+
الان دارد با لگوهاش بازی میکند. یک برج بزرگ ساخته است و میگوید: مامانجون این خونهی توئه...
دیشب تا صبح تب داشت و من محکم بغلش کرده بودم و پاهاش را با حوله خیس پوشانده بودم تا بالاخره راضی شده بود داروی تببر بخورد. صبح پا شده، آمده منو بغل کرده و میگوید: مامان من تو را ناراحت کردم. چیرا؟ چیرا من تو رو ناراحت کردم؟ منو بوس میکند و میگوید: آخه چیرا من تو رو ناراحت کردم؟
عاشقانههای آرامِ دوست داشتنی
پاسخحذفآدم دوست داره بخوره اين ملوسك دوست داشتني رو .
پاسخحذف