۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

بوس و کنار و خوشی و زندگی

روی تخت می‌خوابانم‌ش. کنارش دراز می‌کشم و براش اداها و صداهای جورواجور درمی‌آورم و با هم هی می‌خندیم.
یک دفعه دو تا دست‌ش را می‌آورد جلو تا زیر چانه‌های من. سرش را می‌آورد نزدیک و دهن‌ش را بازباز می‌کند و می‌چسباند روی دهن من.
نمی‌دانم که می‌خوای دهن منو بگذاری توی دهن‌ت یا منو ببوسی یا چی؛ اما هر کاری که می‌خواستی بکنی دخترجون! این عاشقانه‌ترین حرکتی بود که تا حالا دیده بودم ازت.
فریادهای شادمانی و قاه قاه من بود که به آسمان می‌رفت...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر