۱۳۸۹ دی ۵, یکشنبه

لباس‌ صورتی

بعضی‌ها دخترک یا عکس‌ش را که می‌بینند، فکر می‌کنند پسر است! نمی‌دانم دقیقا چرا. از هر کسی هم می‌پرسم چرا این فکر را می‌کند، جواب خیلی دقیقی نمی‌تواند بدهد.
فکر می‌کنم شاید به دلیل نوع لباس پوشاندن به‌ش باشد (هرچند که یکی توی لباس صورتی هم گفت که چه پسر خوشگلی!) یا به دلیل اینکه هی برای خودم مهم بوده است که این بچه را در کلیشه‌های رایج زن-زنانه بزرگ نکنم و حواس‌م به این چیزها خیلی باشد. مثلا اینکه من اصلا لباس صورتی‌رنگ براش نخریدم و تا جایی که توانستم به دیگران هم گفتم که لباس صورتی براش نخرند. هرچند الان مقادیر معتنابهی لباس صورتی دارد؛ اما اینها همه‌شان هدیه از طرف کسانی است که دیگر روی‌م نشده است برای‌شان تعیین تکلیف کنم که رنگ لباسی که برای بچه من می‌خرید چطوری باشد و چطوری نباشد!
از طرف دیگر این روزها که دخترک خیلی به کارتون نگاه‌کردن علاقه نشان می‌دهد، سعی می‌کنم از دوسری کارتون پرهیز کنم؛ یکی آن‌هایی که دوبله فارسی‌شان خیلی لاتی و چاله‌میدانی از آب درآمده است و یکی کارتون‌های زیبای خفته و سیندلارایی که قهرمان زن داستان همیشه لباس چین‌دار می‌پوشد و به دنبال مردی است که بیاید و ببردش و خوشبخت‌ش کند.
*
از یک طرف خوشحال‌م که بچه خیلی شبیه دخترها نیست و از یک طرف هم نگران.
من از دخترشدن بچه‌م احساس خوبی دارم و واقعا دل‌م می‌خواهد خودش هم روزگاری از زن‌بودن‌ش حس خوبی داشته باشد و احساس جنس‌ِدوم‌بودن و اجحاف به‌ش دست ندهد.
دوست ندارم این دقت یا شاید هم وسواسِ من، توی شکل‌گیری هویت جنسیتی، بچه را از طرف دیگر بام بندازد پایین؛ یعنی آن‌قدر نخواهم در قالب کلیشه‌های جنسیتی فرو برود که خودش هم بعدا از زن‌بودن‌ش احساس راحتی نداشته باشد.

کار آسانی نیست راه‌رفتن روی این لبه تیغ‌مانند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر