۱۳۸۹ آذر ۱۷, چهارشنبه

گیاه عشقه

زیر سینه خواب‌ش می‌برد. از بغل‌م که جداش می‌کنم نق می‌زند و بلندش که می‌کنم، آرام می‌گیرد.
روی شانه‌م می‌گذارم‌ش. آرامِ آرام. دست‌هاش از پشت شانه‌م آویزان می‌شود.
چشم‌هاش بسته است و نفس‌هاش که عمیق‌تر می‌شود، می‌فهمم که خواب رفته است.
با هر نفس‌ش حس می‌کنم یک اپسیلون از فاصله تن‌ش با تن‌م کمتر شده است.

چیزی نمی‌گذرد که در من ته‌نشین می‌شود. 

۱ نظر:

  1. kheili mifahmam chi migi ba inke hanuz bache nadaram, eikash man pishet budam va bache ro migereftam ta ye kam bekhabi, shayad ham hamin nazdikihaa bashi, ki midune?

    پاسخحذف