۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

بازی چشم‌هامان و لب‌هامان

شیر می‌خورد. سرم را می‌کشم عقب تا چشم‌های جدی‌ش را که دارد به روبه‌رو نگاه می‌کند، ببینم.
متوجه می‌شود. دهن‌ش را می‌کشد عقب، به چشم‌هام نگاه می‌کند و لب‌خند می‌زند.
و این بازی چشم‌ها و لب‌ها را هزاربار با هم ا دامه می‌دهیم و حال‌ش را می‌بریم.

دارم درس می‌خوانم. گذاشته‌مش توی صندلی چرخان‌ش. دارد انگشت‌هاش را می‌کند توی دهن‌ش و با خودش حرف می‌زند.
هر بار سر بلند می‌کنم ببینم دارد چی کار می‌کند، می‌بینم دارد به من نگاه می‌کند و با بلندکردن سرم به‌م لب‌خند می‌زند.
دخترک سه‌ماهه انگار که مادرم است یا پدرم است!
لب‌خندش لب‌خند رضایت و تائید است!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر