۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

عجیب‌العجبا

دخترک توی هال خوابیده‌است. من هم رفته‌م توی اتاق خواب و خواب‌م برده است. دارم خواب می‌بینم. دقیقا همان وسط‌های مهم‌ش هستم که هی می‌خواهم بدانم آخرش چه می‌شود. صدای گریه دخترک بلند می‌شود. از روی تخت بلند می‌شوم. می‌روم توی هال. دخترک را بغل می‌کنم و سینه‌م را می‌گذارم توی دهن‌ش. بعد از چند لحظه از خواب بیدار می‌شوم!
در انجام همه این کارها من خواب خواب بوده‌م و حتی این وسط داشته‌م ادامه‌ی خواب‌م را هم می‌دیده‌م!

و این اتفاقی است که بارها، به‌ویژه شب‌ها که من خیلی هم خواب می‌بینم، زیاد می‌افتد. من گاهی ادامه خواب‌هام را وقتی بچه دارد شیر می‌خورد می‌بینم!
و من مطمئن‌م همان‌طور که مثلا شیر توی سینه‌های مادر جاری می‌شود، سیستم مغز مادر هم چند تا از سیم‌هاش جابه‌جا می‌شود. یا اینکه حتی شب‌ها وقتی خواب خواب‌م؛ یک‌باره از خواب بیدار می‌شوم؛ حتی اگر وسط یک خواب جالب هم باشم و به محض اینکه من بیدار می‌شوم، دخترک هم بیدار می‌شود. البته این بیدارشدن من فقط بازکردن چشم‌هاست نه اینکه صدایی دربیاورم یا حرکتی بکنم.
دقیقا چند ثانیه یا چند دهم‌ثانیه قبل از دخترک، من بیدار شده‌م.

و در این، نشانه‌هایی‌ست برای آنانی که اهل تفکرند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر