وقتی همه خوابند
عاشقانههای آرام یک تازهمادر
۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه
برابری
دستهاش را میگذارد روی شانههای من و از جاش بلند میشود.
آن دو تا دستهای کوچولو را روی دو تا شانه من.
من نشسته و او ایستاده؛ چشمدرچشم میشویم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر