چه چیزی در این عالم زیباتر از یک فرشته کوچک است، در حالیکه به پهلوی راست خوابیده و دست چپش به آرامی روی ران کوچکش جا خوش کرده است؟ فرشتهای که لباس سفید تنش است و ملافه سفید گلگلیش از کمر تا پاهاش را پوشانده است و پاهای چاقالوی خوشمزهش از زیر ملافه بیرون افتاده است و انگار که آرامش همه عالم ریخته در پلکهای بستهش و دهان نیمهبازش.
آن دست کوچک روی ران پا، آن چشمها و مژههای افتاده، آن دهن، آن انگشتان دراز پاها، آن عشق که از سراپای تنش توی اتاق ریخته است، میپرد توی قلبم؛ از قلبم سر ریز میکند توی همه تنم و کشیده میشود توی همه اتاقها و همه خانه.
آن دست کوچک روی ران پا، آن چشمها و مژههای افتاده، آن دهن، آن انگشتان دراز پاها، آن عشق که از سراپای تنش توی اتاق ریخته است، میپرد توی قلبم؛ از قلبم سر ریز میکند توی همه تنم و کشیده میشود توی همه اتاقها و همه خانه.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر