۱۳۹۰ تیر ۱۰, جمعه

لطفا ایمان بیاورم که این موجود به اطراف‌ش به شکلی مطلق، آگاه است

توی دست‌شویی ناخن‌هام را می‌گیرم. دست‌هام را که می‌شویم، می‌خواهم بیایم بیرون که می‌بینم چاهار دست و پا آمده پاهای منو بغل کرده است. بغل‌ش می‌کنم و ماچ‌مالی.
از در دست‌شویی که می‌خواهیم بیرون بیاییم، دست‌هاش را می‌گیرد به چارچوب در. دست‌هاش را آرام از روی چارچوب برمی‌دارم. یک قدم که از دست‌شویی خارج می‌شویم، توی بغل می‌چرخد و خودش را به طرف دست‌شویی پرتاب می‌کند.
بوس‌ش می‌کنم و می‌گویم چی شده است که عاشق دست‌شویی شده است.
به اتاق نشمین که می‌رسیم، فکر می‌کنم چک‌ش کنم.
پوشک‌ش را کثیف کرده است.

پ.ن. امروز هم دیدم خودش چاردست و پا رفته توی دست‌شویی و بلند شده دست‌ش  را گرفته جلوی وان حمام و ایستاده. هر وقت لازم است پوشک‌ش را عوض کنم، توی وان حمام می‌شورم‌ش. خودش جلوجلو رفته بود سرجاش ایستاده بود و منتظر بود من بیایم پیداش کنم و بشورم‌ش!
پس کی با من حرف می‌زنی جان دل؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر