دو شب پیش ساعت از 11 هم گذشته بود و نخوابیده بود.
گذاشتمش روی تختش و روش یک ملافه نازک کشیدم که بخوابد.
آمدم بیرون که دیدم دارد گریه میکند. قاعدتا چند لحظهای این غر و لند ادامه پیدا میکرد و خوابش میبرد.
احساس کردم زود صداش قطع شده است. رفتم ببینم که به همین زودی خواببرده است؟
دیدم بلند شده از جاش، ایستاده و دو تا دستش را گرفته به لبه تخت و تا من را دیده است توی چارچوب در، دارد هی میخندد: هههه هههههههههه هههههه
این اولین بار بود که همچین شیرینکاریای نشان میداد. اول ترسیدم که ای وای، اگر میافتاد چی؛ بعد که دیدم دارد به من هرهر میخندد، مرد را صدا کردهم، دو تایی کنار هم نشستهیم و داریم قربونصدقهش میرویم.
آن هم روی پا شاد و شنگول و هوشیار ایستاده است. به ما دو تا نگاه میکند و هی میگوید: هه هههههه هههههههههههه هه هه هه
گذاشتمش روی تختش و روش یک ملافه نازک کشیدم که بخوابد.
آمدم بیرون که دیدم دارد گریه میکند. قاعدتا چند لحظهای این غر و لند ادامه پیدا میکرد و خوابش میبرد.
احساس کردم زود صداش قطع شده است. رفتم ببینم که به همین زودی خواببرده است؟
دیدم بلند شده از جاش، ایستاده و دو تا دستش را گرفته به لبه تخت و تا من را دیده است توی چارچوب در، دارد هی میخندد: هههه هههههههههه هههههه
این اولین بار بود که همچین شیرینکاریای نشان میداد. اول ترسیدم که ای وای، اگر میافتاد چی؛ بعد که دیدم دارد به من هرهر میخندد، مرد را صدا کردهم، دو تایی کنار هم نشستهیم و داریم قربونصدقهش میرویم.
آن هم روی پا شاد و شنگول و هوشیار ایستاده است. به ما دو تا نگاه میکند و هی میگوید: هه هههههه هههههههههههه هه هه هه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر