چند وقت پیش مامانم یه دفتر بهم نشون داد حدودا ۱۰ صفحشو نوشته بود. خاطرات همون روزایی که تو الان داری مینویسی. چقدر ذوق کردم. باورم نمیشد اون دختری که اینجا توصیف شده منم. الان فقط به این فک میکنم دخترت چقدر خوشبخته که میتونه وقتی مثل من ۲۲ سالش شد این وبلاگو بخونه. فقط هیچوقت قطعش نکن. تا همون سنّا بنویس.
چند وقت پیش مامانم یه دفتر بهم نشون داد حدودا ۱۰ صفحشو نوشته بود. خاطرات همون روزایی که تو الان داری مینویسی. چقدر ذوق کردم. باورم نمیشد اون دختری که اینجا توصیف شده منم. الان فقط به این فک میکنم دخترت چقدر خوشبخته که میتونه وقتی مثل من ۲۲ سالش شد این وبلاگو بخونه. فقط هیچوقت قطعش نکن. تا همون سنّا بنویس.
پاسخحذفکل این وبلاگو امروز از گودر خوندم. فوقالعاده بود