دیشب خوابش را دیدم. دقیقا همینقدری بود.
گفت: مامان I'm gonna tell you something
من به جیغ و ویغ افتاده بودم که وای بچهم شروع به حرف زدن کرده است. باباش را صدا کرده بودم که بیا ببین. این بچه یکراست از جمله شروع کرده است.
یادم است توی خواب بعدش یک "اما" هم به همراه مکثی طولانی اضافه کرده بودم. بعد گفته بودم: اما با انگلیسی شروع کرده است
حالا هرچی فکر میکنم یادم نمیآید خواسته بوده به من چی بگوید. یعنی بعدش یک جمله دیگر هم به من گفت. اما زور میزنم و اصلا یادم نمیآید جمله بعدش چی بود!
صبح که پا شدم بهش گفتم عیبی ندارد دخترجون. حالا انگلیسی یا فارسی؛ بگو ببینم چی گفتی به من؟
فقط نگاهم کرد. شاید خودش هم یادش نمانده بود به من چی گفته بود. شاید هم داشت میگفت میخواستی حساسیت نابجا به خرج ندهی تا یادت بماند چی گفتم.
گفت: مامان I'm gonna tell you something
من به جیغ و ویغ افتاده بودم که وای بچهم شروع به حرف زدن کرده است. باباش را صدا کرده بودم که بیا ببین. این بچه یکراست از جمله شروع کرده است.
یادم است توی خواب بعدش یک "اما" هم به همراه مکثی طولانی اضافه کرده بودم. بعد گفته بودم: اما با انگلیسی شروع کرده است
حالا هرچی فکر میکنم یادم نمیآید خواسته بوده به من چی بگوید. یعنی بعدش یک جمله دیگر هم به من گفت. اما زور میزنم و اصلا یادم نمیآید جمله بعدش چی بود!
صبح که پا شدم بهش گفتم عیبی ندارد دخترجون. حالا انگلیسی یا فارسی؛ بگو ببینم چی گفتی به من؟
فقط نگاهم کرد. شاید خودش هم یادش نمانده بود به من چی گفته بود. شاید هم داشت میگفت میخواستی حساسیت نابجا به خرج ندهی تا یادت بماند چی گفتم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر