تلفن میکنم.
فریاد میکشم.
شاید اولین بار است که اینطوری سر کسی دادوبیداد راه میندازم.
او ناراحت میشود.
بعد که آرامتر میشوم، به خودم میگویم چرا این کار را کردی؟ عین یک دختربچه کوچک شروع کردی به جیغجیغ کردن و دادوبیداد راه انداختن؟ تو حالا بچه داری. بچه نیستی دیگر که این حرکات ازت سر میزند.
- مگر تا به حال هم این حرکات از من سر زده بوده؟ هان؟
+ اینها خامدستیهایی است که فقط از آدمهای بیتجربه و آتیشی برمیآید. هیچوقت یک آدم پخته این رفتار را نمیکند.
- آدم پخته؟ اگر مثل همیشه خفه میشدم، یعنی آدم پخته و بزرگوار و باتجربهای بودم؟
حالا که حق خودم را طلب کردم و به کسانی که فکر میکردم حق من را نادیده گرفتهاند حرف دلم را زدم و احساس واقعیم را نشان دادم، بچه و سادهلوح شدم؟
+...
- اتفاقا دقیقا این کار را کردم، برای اینکه بچه دارم. برای اینکه به بچه خودم یاد بدهم که نباید خفه بشود. نباید رنج بکشد و در تنهایی و زیر لحاف اشک بریزد و نتواند حرفش را به کسانی که ناراحتش کردهند، نزند. نباید رنجکشیدن را حق خودش بداند، برای اینکه رعایت دیگران را کرده باشد. نباید در خاموشی مردن را یاد بگیرد.
من فریاد کشیدم. من با گریه فریاد کشیدم. من با درد فریاد کشیدم؛
چون بچه دارم.
فریاد میکشم.
شاید اولین بار است که اینطوری سر کسی دادوبیداد راه میندازم.
او ناراحت میشود.
بعد که آرامتر میشوم، به خودم میگویم چرا این کار را کردی؟ عین یک دختربچه کوچک شروع کردی به جیغجیغ کردن و دادوبیداد راه انداختن؟ تو حالا بچه داری. بچه نیستی دیگر که این حرکات ازت سر میزند.
- مگر تا به حال هم این حرکات از من سر زده بوده؟ هان؟
+ اینها خامدستیهایی است که فقط از آدمهای بیتجربه و آتیشی برمیآید. هیچوقت یک آدم پخته این رفتار را نمیکند.
- آدم پخته؟ اگر مثل همیشه خفه میشدم، یعنی آدم پخته و بزرگوار و باتجربهای بودم؟
حالا که حق خودم را طلب کردم و به کسانی که فکر میکردم حق من را نادیده گرفتهاند حرف دلم را زدم و احساس واقعیم را نشان دادم، بچه و سادهلوح شدم؟
+...
- اتفاقا دقیقا این کار را کردم، برای اینکه بچه دارم. برای اینکه به بچه خودم یاد بدهم که نباید خفه بشود. نباید رنج بکشد و در تنهایی و زیر لحاف اشک بریزد و نتواند حرفش را به کسانی که ناراحتش کردهند، نزند. نباید رنجکشیدن را حق خودش بداند، برای اینکه رعایت دیگران را کرده باشد. نباید در خاموشی مردن را یاد بگیرد.
من فریاد کشیدم. من با گریه فریاد کشیدم. من با درد فریاد کشیدم؛
چون بچه دارم.
dirooz ino vase khodam neveshtam
پاسخحذفemrooz ehsas kardam ke to ham harfe dele mano zadi
tozih inke man bara phd paziresh gereftam o ba hamsaram oomadim amrica, hala oonam paziresh gerefte va daneshjoost
دلم غصه داره
مامان باباش میخوان بیان
از حرفایی که اون بابای کودنش خواهد زد ناراحتم
نمیدونم آیا مثل همیشه سکوت کنم یا دیگه حقشونو بزارم کف دستشون
دلم میخاد ایندفه همه ی حرفای نگفته رو به اون پدر احمقش بگم
دلم نمیخاد نقش یک عروس احمق رو بازی کنم و از رشادتهای نداشته ی پسرشون بگم
دلم میخاد ایندفه بگم که چقد بی مسوولیته
بگم که هیچ وقت حمایتی نکرده
هیچ وقت دلگرمی که نداده هیچ ، ناامید هم کرده
بگذریم که من هیچ وقت نزاشتم آیه یاس خوندناش رو من تاثیر بزاره
بگم که هر کاری تو زندگیمون کردیم ایده یه من بود
و اون خون منو به شیشه کرد تا قبول کرد
تا حساب کارای منو وقیحانه به پای رشادتای پسر بی عر ضه شون نزارن
نه حالا ولش کن چقد شلوغش میکنم
میدونی عقده یه گذشته ها تو دلم مونده
اونجا که باید جواب میدادم و ندادم
بیشتر از ترس اینکه مقابله به مثل کنه و بخاد تو روی مامان بابای من در بیاد
حالا به جهنم... نه اینکه الان خیلی باهاشون خوش رفتاره... با اون برخوردای همیشه سردش
اصلان کار غلطی یه که بخام بر اساس آنچه در گذشته رخ داده رفتار کنم
گذشته رو ول کن
اگه حرفی حدیثی پیش اومد که به مزاقم خوش نیومد همون جا روشنشون میکنم
به گذشته هم گیر نمیدم
بالاخره هر چی باشه پدر مادر ن که تازه 3 سالم هست ندیدنش
هر چقدم حق با من باشه و من به پسرشون و خودشون شانس اومدن به امریکا رو داده باشم
بازم برا اونا الویت اول پسرشونه
همین دیگه
اگه حرفی زدن که نا عادلانه بود همون جا با روی خوش روشنشون میکنم
بدون استناد به مسائل گذشته
ای بابا چه گیری به گذشته دادم من
چطوره اصلان بیخیال شم و مثل اونوقتا سکوت کنم
نه اگه اونوقتا سکوت نمیکردم - با این توجیه که قرار نیست کنار اینا زندگی کنم - الان اینقدر دل چرکین نبودم
چه بخام چه نخام اونا رو نمیشه از زندگی حذف کرد
پس باید مساله رو حل کنم نه اینکه تنبلی کنم و بیخیال شم بگم جهنم اینم یک ماه
حرف حرفه یک و دو ماه و یک بار و دو بار نیست خودمم میدونم
بهتره خودمو گول نزنم