۱۳۹۰ فروردین ۷, یکشنبه

مدهوش‌م

وقتی روی زمین نشسته و دارد با خرده‌ریزهای اطراف‌ش بازی می‌کند و من سرم را می‌گذارم روی پاهاش. او هم هر دو دست‌ش را می‌گذارد روی سر من، عین جادستگیره‌ای.
بعد سرم را بلند می‌کنم که جیغ-خنده‌م را تحویل‌ش بدهم و دست‌ چاقالوهاش را ماچ کنم که می‌بینم لبخند می‌زند به من؛ عمیق، عمیق، عمیق.

۱ نظر:

  1. انقدر زیبا توصیف میکنی ، که دلم میخواد بچه دار شم ...مرسی که مادریت رو مینویسی .. من از مادر بودن شما لذت می برم ...

    پاسخحذف