۱۳۸۹ اسفند ۱۲, پنجشنبه

تن‌م نقش تو را گرفت

غمگین‌م. خیلی. عمیق.
دست و پام کرخت شده و یخ کرده است.
کنارش دراز می‌کشم که شیرش بدهم.
دست‌م را می‌گذارم روی کمرش.
دست‌ش را می‌گذارد روی دست من؛ روی دست راست من. جایی بالای شست و قبل از مچ.
آن دست‌ش، با پنج تا انگشت را می‌گذارد روی دست من.
دست‌ش گرم است؛ گرم. گرم.
مساحت دست گرم‌ش آن قسمت از دست سرد منو گرم می‌کند؛ گرم. گرم.
چشم‌هام را می‌بندم.
گرما کم‌کم به همه‌جا سرایت می‌کند؛ حتی به چشم‌هام می‌رسد و بیرون می‌ریزد.
جای دست‌هاش می‌افتد روی دست‌هام.

حالا هر روز که دست‌هام سرد می‌شود، به یک جایی بین شست و مچ‌م خیره می‌شوم
جاش را که می‌بینم، گرم می‌شوم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر