۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

سادگی

خوشبختی عظما وقتی است که می‌خواهم کنارش بخوابم و شیرش بدهم.
دهان‌ش به لذت و حیرت باز می‌شود و همزمان چشم‌هاش تنگ می‌شود و برق می‌زند.
بعد دو تا دست‌ها و دو تا پاها را، با هم چاهارتایی، هی تند و تند، به بالا پرتاب می‌کند.
با همه اعضاء و جوارح‌ش ذوق‌زده می‌شود.
بعد با هم از خوشی جیغ می‌زنیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر