پسرکوچولو با چشماش آدم را میخورد؛ از بس که زل عمیق به ته چشمها میزند و پلک هم نمیزند.
وقتی دارد من را میخورد، هی میگویم "آخ جون... آخ جون..."
از ذوق من میخندد، لپ راستش چال میافتد.
خنده گنده یک دهن بیدندان از همه آبشارها و جنگلها و دریاهای دنیا خوشتر است.
وقتی دارد من را میخورد، هی میگویم "آخ جون... آخ جون..."
از ذوق من میخندد، لپ راستش چال میافتد.
خنده گنده یک دهن بیدندان از همه آبشارها و جنگلها و دریاهای دنیا خوشتر است.
منم باردارم و طبق روال پرشکی یک ماه دیگه باید زایمان کنم.اینقدر همه منو ترسوندند که دیگه وقت نخواهی داشت.دیگه زندگیت یکجور دیگه میشه.بچه دلدرد داره ،بعضی نوزادها میمیرند و نمیدونم ال و بل و جیم بل که هراس و اضطراب اصلا نمیزاره از این دوران لذت ببرم.اما هروقت نوشته هات رو میخونم آروم میشم.خیلی عمیق منو تحت تاثیر میزاره.مرسی
پاسخحذف