هیچ فکر نمیکردم این کلمه اینقدر ظرفیتهای پنهان شگفتانگیزی داشته باشد؛ به ندرت کلمهای پیدا میکنم که زور داشته باشد قد و قواره عشق تند و گنده به یک بچه را در خودش حمل کند و معنا را برساند و آدم احساس آخیش کند.
نمیدانم چه رازی در ترکیب ش-ل-غ-م وجود دارم که هر وقت پسر کوچولو را صدا میزنم باهاش، احساس میکنم عشقم را تمام و کمال براش به نمایش گذاشتهم؛ شلغم.
در ترکیباتی مثل شلغم من، شلغم مامان، شلغمپسر، شلغم پخته. شلغمبلا و غیره.
باید اعتراف کنم دخترک را هم گاهی «شلغمبانو» صدا میزنم و از خودم سخت مشعوفم.
نمیدانم چه رازی در ترکیب ش-ل-غ-م وجود دارم که هر وقت پسر کوچولو را صدا میزنم باهاش، احساس میکنم عشقم را تمام و کمال براش به نمایش گذاشتهم؛ شلغم.
در ترکیباتی مثل شلغم من، شلغم مامان، شلغمپسر، شلغم پخته. شلغمبلا و غیره.
باید اعتراف کنم دخترک را هم گاهی «شلغمبانو» صدا میزنم و از خودم سخت مشعوفم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر