۱۳۹۱ آبان ۳۰, سه‌شنبه

ناخن پام نمی‌دانم به کجا خورده و شکسته. ناخن‌گیر که برمی‌دارم، دخترک خودش را به دو می‌رساند که بنده خارج از حوزه استحفاظی ایشان عمل بی‌ربطی مرتکب نشوم. ناخن‌م را که می‌خواهم بگیرم، دردم می‌آید و هی می‌گویم آخ...آخ... دخترک کله‌ش را به نزدیک‌ترین نقطه به پای رسانده و با هر آخ من، می‌گوید: نازی... نازی...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر