مرد سه روز مسافرت کاری بود. شب بچهها را خواباندم. آمدم که با هم چایی بخوریم. داشت با حرارت درباره میزگردهایی که شب قبل توی هتل از سی.ان.ان دیده بود حرف میزد. مسائلی که زنان مطرح کرده بودند درباره انتخابات امریکا و مطالباتشان براش خیلی فکربرانگیز بود و داشت از من میپرسید که درباره هر کدام چه فکری میکنم.
من آن روز از ساعت چهار بعد از ظهر از خستگی نیمه-بیهوش بودم و ثانیهشماری میکردم شب برسد که بتوانم بخوابم.
مرد با حرارت حرف میزد. درباره چرایی ترویج سقط جنین از طرف فمنیستها، درباره اینکه استدلال پشت سقط جنین چی هست و درباره مطالبات زنان و درباره اینکه فمنیستهایی که توی رسانهها خواستههای زنان را نمایندگی میکنند، چهقدر نماینده واقعی زنان هستند و...
من اما دیگر حالم از خستگی گذشته بود. احساس خواب دیگر نداشتم. فقط حس میکردم چشمهام نمیبیند و سرگیجه دارم و صداهای محوی از دوردست درباره مسائل زنان معاصر و جنبشهای فمینیستی داشتم میشنیدم. مغزم که هیچ، چشم و گوشم هم خاموش مطلق بود.
مرد مرتب از من سوال میکرد. خیلی هیجان بحث داشت. گفتم فردا حرف بزنیم. نظری در واقع نداشتم. هیچ فکری درباره برابری و فمینیسم، حق زن بر بدن خودش و چه و چه نمیکردم.
رفتم که بخوابم، یههو گریهم گرفت.
یههو دلم برای خودم خیلی تنگ شد.
من آن روز از ساعت چهار بعد از ظهر از خستگی نیمه-بیهوش بودم و ثانیهشماری میکردم شب برسد که بتوانم بخوابم.
مرد با حرارت حرف میزد. درباره چرایی ترویج سقط جنین از طرف فمنیستها، درباره اینکه استدلال پشت سقط جنین چی هست و درباره مطالبات زنان و درباره اینکه فمنیستهایی که توی رسانهها خواستههای زنان را نمایندگی میکنند، چهقدر نماینده واقعی زنان هستند و...
من اما دیگر حالم از خستگی گذشته بود. احساس خواب دیگر نداشتم. فقط حس میکردم چشمهام نمیبیند و سرگیجه دارم و صداهای محوی از دوردست درباره مسائل زنان معاصر و جنبشهای فمینیستی داشتم میشنیدم. مغزم که هیچ، چشم و گوشم هم خاموش مطلق بود.
مرد مرتب از من سوال میکرد. خیلی هیجان بحث داشت. گفتم فردا حرف بزنیم. نظری در واقع نداشتم. هیچ فکری درباره برابری و فمینیسم، حق زن بر بدن خودش و چه و چه نمیکردم.
رفتم که بخوابم، یههو گریهم گرفت.
یههو دلم برای خودم خیلی تنگ شد.