دو سه روزی هست که شلوارهاش را خودش میپوشد، یعنی نمیگذارد من دست بزنم. خودش میپوشد، البته اغلب برعکس و تانصفه؛ زورش نمیرسد تا کمر بکشد بالا!
لباسهاش را هم خودش انتخاب میکند. لباسهاش را توی یک کشوی پایین گذاشتم که خودش دستش بهش میرسد. هر وقت میخواهیم بیرون برویم لباسهای مورد علاقهش را میآورد که بپوشد. فقط به من نشان میدهد که اعلام کند چی انتخاب کرده، بعد میرود دور از من یک جایی میشیند و شروع میکند به کشتی گرفتن با لباسها.
دیروز یه شلوار قهوهای با یک بلوز راه راه سورمهای و زرشکی بهش پوشاندم. بعد رفته سر لباسهاش یک شلوار مشکی شبیه شلوار جین با یک پیراهن بنفش آستین کوتاه آورده است برای خودش. لباسهای قبلی را درآوردیم و بر اساس میل خانوم لباسهاش را عوض کردیم.
لباسهاش را هم خودش انتخاب میکند. لباسهاش را توی یک کشوی پایین گذاشتم که خودش دستش بهش میرسد. هر وقت میخواهیم بیرون برویم لباسهای مورد علاقهش را میآورد که بپوشد. فقط به من نشان میدهد که اعلام کند چی انتخاب کرده، بعد میرود دور از من یک جایی میشیند و شروع میکند به کشتی گرفتن با لباسها.
دیروز یه شلوار قهوهای با یک بلوز راه راه سورمهای و زرشکی بهش پوشاندم. بعد رفته سر لباسهاش یک شلوار مشکی شبیه شلوار جین با یک پیراهن بنفش آستین کوتاه آورده است برای خودش. لباسهای قبلی را درآوردیم و بر اساس میل خانوم لباسهاش را عوض کردیم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر