باباش بستنی میخورد و چند تا سرقاشق هم به دخترک میدهد. بعد میپرد به ظرف آبش که روی پلههاست اشاره میکند که بهش بدهم. آب را که میگیرد، میرود طرف باباش و آب را به طرف او میگیرد. او میگوید متشکرم اما من تشنه نیستم. دوباره اصرار میکند. بابا میگوید خودت بخور که تشنهای.
آب را میگیرد و قلپ قلپ تند تند میخورد؛ خیلی تشنه بوده است.
آب را میگیرد و قلپ قلپ تند تند میخورد؛ خیلی تشنه بوده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر