۱۳۹۱ بهمن ۲۷, جمعه

زبان‌آموزی

دخترک کلمه "پاره" را یاد گرفته بود، بعد به تمام معانی نزدیک به آن تعمیم می‌داد. کلمه‌های سوراخ و روزنه و حفره را بلد نبود؛ بعد مثلا به سوراخ توی دیوار می‌گفت پاره. به دیزاین حفره توی یک مجسمه می‌گفت "پاره شده". کم‌کم "سوراخ" را یاد گرفت و توانست "سوراخ" را از "پاره" تشحیص بدهد. حالا به هر چیز گرد کوچکی می‌گوید "سوراخ". مثلا اولین بار که توجه‌ش به خال دست من جلب شد، گفت: دست مامان سوراخه!

چیز دیگری که یاد گرفته بود "دونه" بود. "دونه" را فقط در ارتباط با سیب و گلابی بلد بود. وقتی برای‌ش سیب یا گلابی قاچ می‌کردم و وسط‌ش را می‌گرفتم، یاد گرفت این‌هایی که وسط این میوه‌هاست "دونه" است.
چند روز بعد داشتم پوشک پسر کوچولو را عوض می‌کردم. تا پوشک را باز کردم، با هیجان از کشف یک چیز عظما، یک دفعه زد روی پای من گفت: "مامان، دونه‌ش! دونه داداشی."

۱ نظر:

  1. نزنه دونه داداشی رو با چاقو بکّنه! بچه ‌ست دیگه، چمیدونه هر دونه‌ای کندنی نیست!

    پاسخحذف