به دخترک میگویم اسباببازیهاش را جمع کند. میگوید: نه. میگویم لطفا جمع کند. میگوید: نه.
میگویم: چه معنی داره من چیزی بگم تو بگی نه؟
میگوید: معنی داره.
میگویم: چه معنیای داره؟
میگوید: معنی داره.
میگویم: خب بگو مثلا چه معنیای؟
دستش را میگذارد روی سینهش و میگوید: "من" معنی دارم.
و یکی از اسباببازیها را برمیدارد و راهش را میکشد و میرود.
ختم مکالمه.
*
من در نقش مادر: احساس سنگشدگی و با پوزه بهخاکمالیدگی.
من در نقش ناظر بیرونی: قاهقاه خنده و ذوقمرگی.
میگویم: چه معنی داره من چیزی بگم تو بگی نه؟
میگوید: معنی داره.
میگویم: چه معنیای داره؟
میگوید: معنی داره.
میگویم: خب بگو مثلا چه معنیای؟
دستش را میگذارد روی سینهش و میگوید: "من" معنی دارم.
و یکی از اسباببازیها را برمیدارد و راهش را میکشد و میرود.
ختم مکالمه.
*
من در نقش مادر: احساس سنگشدگی و با پوزه بهخاکمالیدگی.
من در نقش ناظر بیرونی: قاهقاه خنده و ذوقمرگی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر