روی زمین دراز کشیدهم و دارم تایپ میکنم. بدو بدو چاهار دست و پا خودش را به من میرساند و مینشیند روی کیبورد لپتاپ و سعی میکند صفحه را بیاورد پایین و ببندد.
دستم را به مانیتور میگیرم که نتواند ببنددش.
نگاهش میکنم. فاصله صورتهامون یک وجب هم نیست.
مستقیم توی چشمهام خیره میشود.
چشم از رویش برنمیدارم و میخواهم بهش بفهمانم کیبورد لپتاپ صندلی اختصاصی این خانوم یازده ماهه نیست.
سرش را میآورد جلو و پیشانیش را میچسباند به پیشانی من؛ درحالی که چشم از توی چشمهای من برنمیدارد.
چشمتوچشم و پیشانیتوپیشانی چند لحظهای به هم خیره میشویم.
من را از رو میبرد؛ از خنده ولو میشوم روی زمین.
من اصلا میتوانم بچه تربیت کنم یعنی؟!
دستم را به مانیتور میگیرم که نتواند ببنددش.
نگاهش میکنم. فاصله صورتهامون یک وجب هم نیست.
مستقیم توی چشمهام خیره میشود.
چشم از رویش برنمیدارم و میخواهم بهش بفهمانم کیبورد لپتاپ صندلی اختصاصی این خانوم یازده ماهه نیست.
سرش را میآورد جلو و پیشانیش را میچسباند به پیشانی من؛ درحالی که چشم از توی چشمهای من برنمیدارد.
چشمتوچشم و پیشانیتوپیشانی چند لحظهای به هم خیره میشویم.
من را از رو میبرد؛ از خنده ولو میشوم روی زمین.
من اصلا میتوانم بچه تربیت کنم یعنی؟!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر