خانم میآید جوجه کباب را بگذارد جلوی من و کباب برگ را جلوی مرد.
پسر کوچولو که کنار من روی صندلی بلند نشسته و همقد من شده است، میزند روی سینهاش و داد میزند: من... من... من...
خانم هر دو تا ظرف رو هل میدهد طرف ایشان.
هرهر پیروزی و شیرجه سرپنجههای فسقل توی کباب.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر